برای رعایت حریم خصوصی نام نگارنده و استاد راهنما در سایت درج نمی شود
(در فایل دانلودی نام نویسنده و استاد راهنما موجود است)
تکه هایی از متن پایان نامه به عنوان نمونه :
(ممکن است هنگام انتقال از فایل اصلی به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)
چکیده
اختلال در پوست که بزرگترین عضو بدن است به صورت بیماریهای مختلف پوستی تظاهر پیدا میکند. سیر بالینی طیف وسیعی از بیماریهای پوستی ناشی از تعامل پیچیده و متقابل بین عوامل زیستی، روانپزشکی، روانشناختی و اجتماعی است که میتوانند نقش مستعد کننده، تسریع کننده و یا تداوم بخش برای اختلال پوستی بازی کنند. از یك سو، عوامل روانشناختی میتوانند سبب پیشرفت بیماریهای پوستی گردد و از سوی دیگر اختلالهای روانی میتواند موجب بروز برخی بیماریهای پوستی شوند. بیماریهای پوستی همچون پسوریازیس و ویتیلیگو با پریشانی روانشناختی و ناگویی هیجانی قابل توجه و اختلالهای همبود روانپزشکی همراه است. هدف پژوهش حاضر، بررسی اثربخشی آموزش نظمجویی فرآیندی هیجان در پریشانی روانشناختی و ناگویی هیجانی افراد مبتلا به بیماریهای پوستی بود. به همین منظور، 3 بیمار مبتلا به ویتیلیگو و 3 بیمار مبتلا به پسوریازیس که با توجه به معیارهای ورود به پژوهش و به شیوهی در دسترس انتخاب شدند، تحت آموزش راهبردهای نظمجویی فرآیندی هیجان مبتنی بر مدل گروس به مدت ده جلسه قرار گرفتند. بیماران شش دفعه (یک بار خط پایه، چهار بار در طول درمان و یک بار پیگیری 45 روزه پس از درمان) بوسیلهی مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو (TAS-20) و مقیاس افسردگی، اضطراب، استرس (DASS) مورد ارزیابی قرار گرفتند. پژوهش حاضر در چارچوب طرح تجربی تک آزمودنی A B بود. به منظور تحلیل دادهها از بازبینی نمودارها، شاخصهای تغییر روند، شیب، میزان تغییرپذیری کوهن و افزون بر این به منظور تعیین معناداری بالینی از شاخص درصد بهبودی و اندازه اثر استفاده شد. نتایج نشان داد که هر چهار فرضیه پژوهش مورد تایید قرار گرفتند و آموزش نظمجویی فرآیندی هیجانی توانست پریشانی روانشناختی و ناگویی هیجانی را هم در بیماران مبتلا به ویتیلیگو و هم در بیماران مبتلا به پسوریازیس به طور معناداری کاهش دهد. بنابراین آموزش نظمجویی فرآیندی هیجان به بیماران پوستی با توجه به نقش عوامل هیجانی در روند بیماریهای پوستی، به عنوان عوامل زمینهساز، تشدید کننده و تسریع کننده مفید بوده و متعاقبا برنامه ریزی و آموزش آن به بیمار و اطرافیان وی برای مقابله با عوارض روحی و روانی بیماری کمک کننده خواهد بود. در مجموع، میتوان از آموزش نظمجویی فرآیندی هیجانی به عنوان درمان کمکی، حمایتی و توانبخشی در کنار درمانهای دارویی استفاده کرد.
کلیدواژهها: نظمجویی فرآیندی هیجانی، پریشانی روانشناختی، ناگویی هیجانی، بیماریهای پوستی
فهرست مطالب
تعریف نظری و عملیاتی متغیرهای پژوهش….. 13
آموزش راهبردهای نظمجویی فرآیندی هیجان… 13
فرضیههای سبب شناسی برای ویتیلیگو. 42
ویتیلیگو و بیماریهای چشمی… 48
مهارکنندههای کلسینورین موضعی… 51
لیزر و دیگر ابزارهای نوری مرتبط… 54
بیماریهای پوستی و عوامل روانشناختی… 58
پیشینه پژوهشی ناگویی هیجانی… 74
در نظمجویی هیجان چه چیزی نظمجویی میشود؟. 82
تفاوتهای فردی در نظمجویی هیجان.. 83
رویکردهای مداخله در مشکلات هیجانی از طریق آموزش نظمجویی هیجان.. 84
اصلاح راهبردهای نظمجویی هیجان از طریق مدل گروس….. 86
جامعه، نمونه و روش نمونه گیری… 101
مقیاس ناگویی هیجانی تورنتو. 102
مقیاس افسردگی، اضطراب، استرس….. 103
مصاحبهی بالینی ساخت یافته برای اختلالهای محور Iدر DSM–IV… 103
مقیاس افسردگی بک-نسخه دوم. 104
معرفی شرکت کنندگان پژوهش….. 105
بیماران مبتلا به ویتیلیگو. 105
بیماران مبتلا به پسوریازیس….. 106
ساختار کلی درمان آموزش راهبردهای نظمجویی فرآیندی هیجان مبتنی بر مدل گروس….. 108
مقدمه
پوست بزرگترین عضو بدن است كه همواره در معرض دید میباشد و ظاهر آن منعكسكننده سلامتی فرد است. پوست از سدهای موثر در برابر تهاجم میکروارگانیسمها و عوامل شیمیایی و زیستی میباشد (روک، ویلکینسون، چمپیون و بورتن، 1998). اختلال در این سد که به صورت بیماریهای مختلف پوستی تظاهر پیدا میکند میتواند باعث درگیری فرد با میکرو ارگانیسمهای مختلف و در نتیجه ابتلا به بیماریهای گوناگون گردد (لیبویت و وینتریوب، 1996).
سیر بالینی طیف وسیعی از بیماریهای پوستی ناشی از تعامل پیچیده و گاهی اوقات متقابل بین عوامل زیستی، روانپزشکی، روانشناختی و اجتماعی است که میتوانند نقش مستعد کننده، تسریع کننده و یا تداوم بخش برای اختلال پوستی بازی کنند (گوپتا و گوپتا، 2013). از یك سو، عوامل روانشناختی (نظیر تنش و احساسات منفی) میتوانند سبب پیشرفت بیماریهای پوستی (مانند خارش و ویتیلیگو) گردد و از سوی دیگر اختلالهای روانی میتواند موجب بروز برخی بیماریهای پوستی (نظیر پسوریازیس و درماتیت آتوپیک[1]) شوند (مرکان و کیوان آلتونای، 2006؛ اربرک-اوزن، بیرول، بوراتاو و کوکاک، 2006).
برآورد شده که شیوع همبودی اختلالهای روانپزشکی در بیماران سرپایی دچار اختلالهای پوستی بین 25٪ تا 60٪ باشد (جافرانی، وندر استاپ، دومیت رسکو و هورنانگ، 2010؛ کورابل، دودک، جورک و ووجاس- پلک، 2008؛ پیکاردی، آبنی، ملچی، پودو و پاسکویینی، 2000؛ وزلی[2]و لویز[3]، 1989؛ به نقل از لورنس و اسمیت، 2009؛ گوپتا و گوپتا، 2003؛ به نقل از تیلور، بیولی و ملیدونیس، 2006). بیماریهای پوست، به خصوص آنهایی که بیشتر رایج هستند، مانند پسوریازیس، درماتیت آتوپیک و طاسی منطقهای، به طور گستردهای با مسائل روانی مانند اختلالهای خلقی و اضطرابی، به عنوان نتیجهی خود بیماری پوستی همراه هستند (پیکاردی، پاسکویینی، آبنی، فاسون، مازوتی و فاوا، 2005؛ به نقل از اوریون و وولف، 2013).
بیماریهای پوستی همچون پسوریازیس با پریشانی روانشناختی قابل توجه و اختلالهای همبود روانپزشکی (پیکاردی، آمریو، بالیوا و همکاران، 2004؛ پیکاردی، آبنی، رنزی و همکاران، 2001؛ ریچاردز، فورچون، گریفیتس و ماین، 2001؛ پیکاردی، آبنی، ملچی، پودو و پاسکویینی، 2000؛ گینزبورگ، 1995؛ روت، کنت و العبادی، 1994) همراه است. اگر چه برآوردها متغیرند، به طور کلی از هر چهار بیمار یکی از آنها پریشانی روانشناختی قابل توجهی را تجربه میکند (پیکاردی، آبنی، ملچی و همکاران، 2000؛ به نقل از پیکاردی، مازوتی، گاتانو، کاتاروزا، بالیوا، ملچی، بیوندی و پاسکویینی، 2005).
پریشانی روانشناختی معمولا به عنوان حالت درد و رنج عاطفی (هیجانی) که مشخصهی آن علائم افسردگی (مانند از دست دادن علاقه، غم، ناامیدی) و اضطراب (مثل بی قراری، احساس تنش) است تعریف میشود (دراپیو، مارکند و بیئولیو- پریوست، 2012؛ میروسکی و رز، 2002؛ 2003). پریشانی هیجانی یك وضعیت روانی منفی میباشد كه در نتیجهی شكست فرایندهای انطباقی و مقابلهای برای حفظ تعادل[4] روانشناختی و فیزیولوژیك در ارگانیسم ایجاد میشود (كارستنز و موربرگ، 2000). شرایط پوستی قابل مشاهده، اغلب یک منبع نگرانی هیجانی برای بیماران هستند. بیماریهای پوستی، به ویژه آنهایی که در صورت قرار گرفتهاند مانند (آکنه[5]، پسوریازیس، ویتیلیگو، و روزاسه[6])، میتوانند از لحاظ هیجانی و روانشناختی باعث بدشکلی شوند و احتمال بیشتری وجود دارد که افسردگی، اضطراب، کاهش عزت نفس و افکار خودکشی را تجربه کنند (فرید و وکسلر، 2006؛ آیر و باروز، 2006؛ دوون، اونیل و فلدمن، 2011).
در ادبیات پزشکی و همچنین در عمل روزانه، برخی از بیماریهای رایج صورت تحت تاثیر و یا ناشی از عوامل هیجانی در نظر گرفته میشوند. نتایج بدست آمده از پژوهشهای مختلف (فورچن، ریچاردز، گریفیتس و همکاران، 2005؛ پیکاردی، مازوتی، گاتانو، کاتاروزا، بالیوا، ملچی، بیوندی و پاسکویینی، 2005؛ پیکاردی، پاسکویینی، گاتاروزا و همکاران، 2003؛ پیکاردی، پاسکویینی، گاتاروزا، گاتانو، بالیوا، ملچی، تیاگو، کامایونی، آبنی و بیوندی، 2003؛ پیکاردی، پاسکویینی، کاتاروزا، گاتانو، ملچی، بالیوا، کامایونی، تیاگو، آبنی و بیوندی، 2003؛ پیکاردی، پاسکویینی، کاتاروزا، گاتانو، بالیوا، ملچی، پاپی، کامایونی، تیاگو، گوبلو و بیوندی، 2003) بیانگر حضور آلکسی تایمیا در افراد مبتلا به اختلالهای پوستی بودهاست. ناگویی هیجانی[7]، به عنوان یک عامل خطر برای ظهور و بروز و نگهداری و حفظ پریشانی به نظر میرسد (کیولوویکا، آمریو و فول چری، 2014).
ناگویی هیجانی عبارت است از آشفتگی در كنشهای عاطفی و شناختی، همراه با ناتوانی تبدیل انگیختگی عاطفی تجربهها به احساسات و تخیلهایی كه نماد و نشانهی هیجانها (سیفنوس، 2000). افراد دچار ناگویی هیجانی در بازشناسی، آشكارسازی، پردازش و تنظیم هیجانها با دشواریهایی مواجهند. به طور کلی، ناگویی هیجانی به عنوان نقص در خود نظمجویی هیجان درنظر گرفته میشود (كریتلر، 2002).
حضور فرونشانی، بلوکه کردن آگاهی هیجانی، انکار و دشواری در برقراری ارتباطات هیجانی در بیماران مبتلا به پسوریازیس، نشان داد که مکانیسمهای اختلال در نظمجویی هیجان با حضور بیماریهای پوستی مرتبط اند (کیولوویکا، آمریو و فول چری، 2014). تقریباً حدود یك سوم بیماران درمانگاههای پوست، درجاتی از فاكتورهای هیجانی را نشان میدهند (مرکان و کیوان آلتونای، 2006؛ میلارد، کاتریل، برنز، بریتنچ، کوکس و گریفیتس، 2004). هیجان و نظمجویی آن، یک مفهوم مرکزی در آسیب شناسی روانی و رواندرمانی است و بدکاری نظمجویی هیجان، یکی از هستههای اساسی اختلالهای مختلف روانشناختی و جسمانی میباشد. مطالعات نشان دادهاند که نظمجویی موفق هیجان با برون دادهای سلامت بالا همراه است (براکت و سالووی، 2004؛ جان و گروس، 2004). تنظیم هیجان بر فرآیندهای درونی و بیرونی پاسخدهی در برابر مهار و نظارت، ارزیابی و تعدیل تعاملات هیجانی به ویژه خصایص زودگذر آنها برای به تحقق رسیدن اهداف مبتنی است (تامسون،1994).
در ادبیات پزشکی و همچنین در عمل روزانه، برخی از بیماریهای رایج صورت تحت تاثیر و یا ناشی از عوامل هیجانی در نظر گرفته میشوند (اوریون و وولف، a2014). در دو دههی گذشته، تعداد فزایندهای از مطالعات همهگیرشناختی[8] و بالینی، وجود ارتباط معنادار بین استرس هیجانی، درگیریهای روانشناختی و وجود تغییرات پوستی را پیشنهاد کردهاند. مطالعات منتشر شده از سال 1995، که جنبههای روانی اختلال پوستی را مورد توجه قرار دادهاند، پیشنهاد کردهاند که عواقب ناشی از این بیماریها برای بیماران و خانوادههای آنها میتواند قابل توجه باشد، در نتیجه نقش اثرات هیجانی را برجسته ساخته و مورد تاکید قرار دادند (کیولوویکا، آمریو و فول چری، 2014). در مطالعهی آرندت، اسمیت و تاسک (2008) عنوان شد كه كاستن از استرسها و مسائل روانشناختی میتواند منجر به بهبود بیماری پوستی بیمار گردد.
از آنجایی که عوامل هیجانی نقش شروعکننده، تسریعکننده و تشدیدکننده را در بیماریهای پوستی بازی میکنند، بهعلاوه بیماریهای پوستی به خصوص آنهایی که در صورت قرار میگیرند، یک منبع نگرانی هیجانی برای بیماران هستند و به دلیل شیوع بالای ناگویی هیجانی در این بیماران و اینکه پاسخهای هیجانی نامناسب منجر به پدیداری اشکال مختلف آسیب شناسی (به خصوص افسردگی و اضطراب) میشود، لذا آموزش و مداخله در زمینهی نظمجویی هیجان میتواند در کاهش مشکلات بازشناسی، آشکارسازی، پردازش و تنظیم هیجانی برای کاهش طول مدت درمان، کاهش احتمال درمان ناقص، کاهش استفاده از خدمات بهداشتی و درمانی، کاهش عود مجدد، افزایش طول مدت و کیفیت زندگی بیماران مبتلا به اختلالهای پوستی موثر باشد. در گسترهی فعلی پژوهشهای روانشناختی، تجارب هیجانی نقش محوری در تعیین واکنشهای بهنجار و مرضی به خصوص در واکنشهای زیستی دارند. همچنین در اختلالهای روانتنی ردپای راهبردهای نظمجویی هیجان ناکارآمد در پژوهشهای مختلف مورد واکای قرار گرفته است. پژوهش حاضر به لحاظ آموزش راهبردهای نظم جویی هیجان بر اساس دیدگاه گروس (2003) و مد نظر قرار دادن سازههای پریشانی روانشناختی و ناگویی هیجانی در اختلالهای پوستی واجد ارزشهای بنیادین و فراوانی قابل ملاحظهای است.
بیان مسئله
پوست ایده آل به طور گستردهای در ادبیات، شعر و متون کتاب مقدس و همچنین در تبلیغات، فیلم و تلویزیون ستایش میشود (اوریون و ولف، a2014). پوست ما پوششی است (همانند یک کتاب) که ممکن است (به غلط توسط دیگران) قضاوت شود، بنابراین اغلب بیماریهای پوست برای کسانی که به آنها دچار میشوند بسیار ناتوانکننده هستند (لورنس- اسمیت، 2009).
بیماریهای پوستی از زمان پیدایش بشر وجود داشته اند. این بیماریها در سراسر جهان شایعند و میتوانند با ناتوانی قابل ملاحظهای همراه باشند که میتوانند از طریق اثرات فردی، خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی، بار اضافهای بر افراد تحمیل كنند(کرول، بالک ریشنا، فلدمن و همکاران، 2005). از منظر تاریخچهی بهداشت عمومی یا حتی بهتر است گفته شود بهداشت بین المللی، برخی از كشندهترین اپیدمیها نظیر اپیدمیهای آبله و طاعون توسط عوامل عفونیای ایجاد شدند كه در آنها پوست یكی از ارگانهای اصلی درگیر بود. هر چند با وجود بهبود چشمگیر در زمینهی تشخیص، پیشگیری و درمان بیماریهای عفونی، اغلب بیماریهای مذكور تهدید جدی برای سلامت جهانی به حساب نمیآیند، سایر بیماریهای درماتولوژیك شامل بیماریهایی كه توسط عوامل عفونی نوظهور ایجاد شده اند نظیر زگیلهای تناسلی و نیز بیماریهای غیرعفونی نظیر آكنه و همچنین انواع درماتیتها بسیار شایع هستند. درحقیقت، بیماریهای پوستی، جزء شایعترین بیماریها در جوامع بشری محسوب میشوند که میتوانند با ناتوانی قابل ملاحظهای همراه باشند که از طریق اثرات فردی، خانوادگی، اجتماعی و اقتصادی، بار اضافهای را بر افراد تحمیل كنند(کرول، بالک ریشنا، فلدمن و همکاران، 2005). طبق برخی آمار، در هر دوره ای از زمان، یك چهارم تا یك سوم افراد، مبتلا به حداقل یك بیماری پوستی هستند (بورنز و کوکس،2010). آكنه، ویتیلیگو و پسوریازیس مثالهایی از این درماتوزهای شایع هستند (بورنز و کوکس، 2010؛ واکر و لویز-جونز، 2006؛ های، بندک و چن، 2006؛ کرول، بالک ریشنان و فلدمن، 2005؛ چن، بایومی و سون، 2004).
با توجه به اینكه تقریباً حدود یك سوم بیماران درمانگاههای پوست، درجاتی از فاكتورهای هیجانی را نشان می دهند، رشتهی جدیدی به نام سایكودرماتولوژی[9] به وجود آمده است (مرکان و کیوان آلتونای، 2006؛ میلارد، کاتریل، برنز، بریتنچ، کوکس و گریفیتس، 2004). طب پوستی روانی که گاهی اوقات به عنوان درمان روانشناختی اختلالهای پوستی نیز شناخته میشود، بیماریهای پوستیای را که در حد فاصل روانپزشکی و درماتولوژی قرار دارند مد نظر قرار میدهد (جی، زاخاری، کوتن، کروشینسکی و کیمبال، 2013). به عبارت دیگر، سایکودرماتولوژی با بیماریهای پوستی که توسط مشکلات روانی ایجاد شده و همچنین با مشکلات روانی برآمده از بیماریهای پوستی سروکار دارد (اوریون و ولف، a2014).
در حقیقت لزوم ارتباط بین روان پزشكان و متخصصین بیماریهای پوست در بسیاری از بیماران قبلاً تأیید شده است. این وابستگی بین دو رشتهی علمی، اولاً به قصد افزودن موفقیت درمان و حمایت روانی برای بیمارانی است كه به صورت اولیه، بیماری روانی دارند و این مساله به شكل بیماری پوستی تظاهر كرده است (مانند بیماران هایپوكندریازیس كه با زخمهای دهانی راجعه و ضایعات پوستی مراجعه میكنند) و ثانیا شیوهی بهتری برای پزشكان در درمان بیمارانی است كه به مشكل اولیه ی بیماری پوست دچارند و مسألهی ثانویهی روانی بر آن افزوده شده است (مثل اختلالهای اضطرابی و… در بیماران مبتلا به پسوریازیس) (مرکان و کیوان آلتونای، 2006؛ آتیلگان اوغلو، اوگوراد، اریکان و ارگان،2006؛ تورل ارمتکان، تیملتاش، دیویسی و همکاران،2006؛ میلارد، کاتریل، برنز، بریتنچ، کوکس و گریفیتس، 2004).
ناآگاهی و مسایل روانی منجر به درمان ناقص بیماران مبتلا به اختلالات پوستی میشود (پوت، سامپاگنا و اونیس، 2007؛ برینو، وولتولینی، فیاچی و همکاران، 2006؛ لانگ، لانگ، گریلو و مارشمن، 2006؛ اشنایدر، دریش، هافت و همکاران، 2006؛ پاس اغلو، باوبیک، تاگسو و همکاران، 2006). بهعلاوه بعضی از بیماریهای پوستی توسط فاكتورهای روانتنی ایجاد و یا پیشرفت میكنند )نظیر پسوریازیس و نورو- درماتیت و هایپو هیدروز). اختلالهای روانی ثانویه(همانند گوشه گیری و انزوای فردی به دلیل افسردگی) همراه با بیماریهایی نظیر ویتیلیگو و پسوریازیس و تب خال تناسلی و بهجت شناخته شده است(مرکان، کیوان آلتونای، 2006؛ اربرک-اوزن، بیرول، بوراتاو و کوکاک، 2006).
سه مقوله و گروه از بیماریهای پوستی- روانی (که شامل تعامل و تقاطع بین ذهن و پوست است) عبارتند از:
- اختلالهای پوستی اولیه که بوسیلهی استرس تسریع یا تشدید شده (اختلالهای روانی- فیزیولوژیکی) مانند پسوریازیس، اگزما، آلوپسی، آکنه، روزاسه، کهیر و بیماریهای پوستی ارثی (به عنوان مثال ایکتیوزیس)
- بیماری ثانویهی روانپزشکی ناشی از اختلال پوستی اولیه مانند افسردگی، هراس اجتماعی، اختلال تصویر تن و اضطراب که به طور ثانوی به سبب اختلال پوستی اولیه مزمن، ناتوان کننده، ناخوشایند و بدشکل بوجود میآیند.
- اختلال روانپزشکی اولیه؛ بیماری روانی است که آشکارا از طریق ضایعهها یا اختلالهای پوستی بوجود میآید، به عنوان مثال پاراسیتوسیز هذیانی، اضطراب بدشکلی، تریکوتیلومانیا، پوست رفتگی عصبی، اختلال وسواس فکری- عملی با شستن دستهای مکرر و در نتیجه التهاب پوستی (تیلور، بیولی و ملیدونیس، 2006).
امروزه به خوبی به رسمیت شناخته شده است که سیر بالینی طیف وسیعی از بیماریهای پوستی ناشی از تعامل پیچیده و گاهی اوقات متقابل بین عوامل بیولوژیکی، روانپزشکی، روانشناختی و اجتماعی است که می توانند نقش مستعد کننده، تسریع کننده و یا تداوم بخش برای اختلال پوستی بازی کنند (مادولیکا، گوپتا، آدیتیا و گوپتا، 2013). برآورد شده که شیوع همبودی اختلالات روانپزشکی در بیماران سرپایی دچار اختلالهای پوستی بین 25٪ تا 60٪ باشد (جافرانی، وندر استاپ، دومیت رسکو و هورنانگ، 2010؛ کورابل، دودک، جورک و ووجاس- پلک، 2008؛ پیکاردی، آبنی، ملچی، پودو و پاسکویینی، 2000؛ وزلی[10]، لویز[11]، 1989؛ به نقل از لورنس و اسمیت، 2009؛ گوپتا و گوپتا، 2003؛ به نقل از تیلور، بیولی و ملیدونیس، 2006). مطالعهی اووای، آینا، اومولابی و اولومید (2007) در نیجریه نشان داد كه سطح روانی در بیماران پوستی در مقایسه با افراد سالم به طور معنیداری پایینتر است. اشنایدر، دریش، هافت و همکاران (2006) پس از ارزیابی 109 بیماری كه با شكایت خارش به درمانگاه درماتولوژی مراجعه نموده بودند (بوسیلهی [12]ICD-10)، در بیش از 70٪ موارد اختلالهای روانی تشخیص دادند.
همچنین، تجربهی علائم شدید مخصوصا خارش، درد، احساس ناراحتی و به دنبال آن مشکلات روحی و روانی از جمله مواردی است که بیماران پوستی با آن دست به گریبان میباشند و بنابراین، جنبههای معمول زندگی تا فعالیتهای اجتماعی، تفریحی و آموزشی ممکن است تحت تاثیر قرار بگیرند (فاینالی، 2004). وجود پریشانی روانشناختی در بیماران پوستی در بسیاری از پژوهشها (پیکاردی، آمریو، بالیوا و همکاران، 2004؛ پیکاردی، آبنی، رنزی و همکاران، 2001؛ ریچاردز، فورچون، گریفیتس و ماین، 2001؛ پیکاردی، آبنی، ملچی، پودو و پاسکویینی، 2000؛ گینزبورگ، 1995؛ روت، کنت و العبادی، 1994) نشان داده شدهاست. مفهوم پریشانی، برچسب گستردهای است که به دامنهی متنوع و گوناگونی از حالات و پاسخها، به خصوص آنهایی که با افسردگی و اضطراب مرتبطند اطلاق میشود (دراپیو، مارچند، بیولیو- پریوست، 2011؛ پیتون، 2009؛ کوتو، دوراند، لویزل، گوولت و گائوتیئر، 2007). پریشانی به عنوان “یک تجربهی ناخوشایند از ماهیت عاطفی، روانی، اجتماعی و یا معنوی که با توانایی کنار آمدن با درمان تداخل مینماید” تعریف شده است که در طول یک پیوستار از احساسات طبیعی و رایج آسیبپذیری، غمگینی و ترس تا مسائلی که ناتوان کنندهاند همچون افسردگی واقعی، اضطراب، وحشت و احساس انزوا و یا قرار گرفتن در یک بحران معنوی گسترش مییابد (شبکه ملی جامع سرطان، 1999).
این علائم همچنین میتوانند با علائم جسمی (به عنوان مثال، بی خوابی، سردرد، کمبود انرژی) همراه شود (دراپیو، مارکند، بیئولیو- پریوست، 2012؛ کلینمن، 1991؛ کایرمایر، 1989). به عنوان یک ساختار و سازه، پریشانی هم با سلامت روانی پایین و هم با اختلالهای روان شناختی بالینی مرتبط است (کارلیسلی و پارکر، 2014). پیشینهی پژوهشی نشان میدهد که پریشانی روانی در قالب و شکل اضطراب، غمگینی، تحریکپذیری، خودآگاهی و آسیبپذیری هیجانی، قویا با عوارض جسمانی، کاهش کیفیت و طول مدت زندگی و افزایش استفاده از خدمات بهداشتی و درمانی (لیهی[13]، 2009؛ به نقل از وینفیلد، گیل، تیلور و پیلکینگتون، 2012) و ناتوانی در مقابله موثر با عوامل استرس زا و پریشانی هیجانی (هورویتز، 2007؛ ریدنر، 2004) در ارتباط است.
ریچارد، فورچن، گریفیتس و ماین (2001؛ به نقل از فورچن، ریچاردز و گریفیتس، 2005) دریافتند که 43٪ از مراجعهکنندگان به یک کلینیک عالی برای درمان پسوریازیس بر اساس مقیاس اضطراب بیمارستان و مقیاس افسردگی دارای اضطراب بودند. این سطح از بیماران از لحاظ آمار و ارقام بسیار بالاتر از 20٪ بود که در سایر شرایط عمده پزشکی مزمن مانند سرطان گزارش شده است (پیکاردی، آبنی، رنزی و همکاران، 2001). در مطالعهی کلت و گوک رودگر[14] (1999؛ به نقل از اوریون و ولف، b2014)، سطح قابل توجهی از اضطراب در 44٪ و افسردگی در 18٪ از بیماران مبتلا مشاهده شد، به طوری که قابل مقایسه با اثرات روانشناختی و هیجانی ایجاد شده بوسیلهی ورم مفاصل، کمر درد، دیابت، صرع و آسم است (اوریون و وولف، b2014؛ مالن، نیوتن، کلاسن، استوارت-براون، ریان و فینالی، 1999؛ نیمر، کاپفر و گیلر، 2006؛ ). نتایج مطالعه نیمر، کاپفر و گیلر (2006) نیز نشان میدهد كه پس از درمان، كاهش قابل توجهی در اضطراب این بیماران ایجاد میشود. نشان داده شده که عوامل روانی اجتماعی همچون استرس، در ارتباط با نیاز به مقابله با یک بیماری مزمن و بیماری پوستی بدشکل، حوادث استرسزای زندگی، ضربهی روحی و روانی به عنوان تنش روانی، تاثیر مستقیمی بر عملکرد حائلی(مانع یا سدی) پوست و طیف گستردهای از پارامترهای ایمنی دارند که میتوانند به طور مستقیم روی بیماری پوستی تاثیر بگذارند (گوپتا و لونسون، 2011).
وقایع آسیبزا و تروماتیک زندگی که گاهی اوقات با اختلال در سیستم عصبی خودمختار و بیش برانگیختگی سیستم سمپاتیک همراه است، ممکن است نقش مستعدکننده، تسریعکننده و یا تداومبخش در درماتوزهای برآمده از واکنش استرسی، از جمله پسوریازیس، درماتیت آتوپیک و کهیر ایدیوپاتیک[15] بازی کند و نیز در بیماریزایی[16] درماتوزهای ایجاد شده توسط خود فرد، که در آن بیماران بیش از اندازه ممکن است پوست خود را به منظور تنظیم هیجاناتشان دستکاری کنند (به عنوان مثال در تریکوتیلومانیا، آکنه کندن پوست، درماتیت آرتفاکتا) (گوپتا و گوپتا، 2013).
مشکلات روانی مانند افسردگی و اضطراب در بیماریهای جسمی شایع است (متچام، راینر، استیر و هوتوف، 2013؛ میشل، چن، بیهاتی، هالتون، گراسی، جانسون و همکاران، 2011؛ ریجندر، اهرت، ویبرآرسلاگ و لینژن، 2008) و با عوارض یا پیامدهای جانبی همچون کیفیت زندگی پایین (استارک، اسمیت، ولیکووا، هووس و سلبی، 2002)، علائم جسمانی بیشتر (کیتون، لین و کروئنک، 2007)، کاهش پیروی از درمان (دی متئو، لیپر و کروگان، 2000)، افزایش مرگ و میر (بارث، شوماخر و هرمن- لینگن، 2004) و افزایش استفاده از خدمات (بولانگر، ژائو، بائو و روسل، 2009) همراه میشود.
در مطالعهی چایچانا، موخرجی، آدوگوا و همکاران (2011) که بیماران با سطوح بالایی از پریشانی روانشناختی بهبودی کمتری مییابند و از شانس پایینی برای دستیابی به حداقل تفاوت بالینی مهم در نمرات بدستآمده در مقایسه با بیماران با آسیب شناسی مشابه دارند. همسو با پژوهشهای اخیر، افراد با پریشانی روانی، بیشتر از نشانه های بیماری جسمی شکایت میکنند و فراوانی بیماریهای جسمی، پیشبینی کنندهی قدرتمند وقوع آسیب در کارکرد جسمی، روانشناختی و اجتماعی میباشد (ناکائو، یاماناکا و کوبوکی، 2002؛ چنگ، ژو و یه، 2001؛ مارچند و بلانس، 2010). بنابراین، کاهش افسردگی و اضطراب در افراد مبتلا به بیماریهای جسمی ممکن است سبب بهبود علائم و نشانههای جسمانی شود. با این وجود، آماده سازی مداخلات موثر برای چنین مسائلی در جامعهی بیماریهای جسمانی، اغلب با فقدان تدارک متخصص بهداشت روان در محیطهای مراقبتهای بهداشتی فیزیکی (گاسک، 2005)، امتناع و بی میلی بسیاری از بیماران برای گرفتن و پایبندی به رژیم داروهای ضد افسردگی (پریست، ویز، رابرتس، رابرتس و تایلی، 1996) و عوامل مرتبط با بیماری همچون خستگی و ناتوانی جسمی که توانایی بیمار برای ملاقاتهای حضوری با متخصصین را کاهش میدهد (موهر، هارت، جولین، کات لج، هونوس- وب و ویلا، 2005) محدود میشود.
مطالعهی پیکاردی (2003) ارتباطی بین شروع ریزش مو و حوادث استرسزا در زندگی نیافت بلکه وی دریافت که بیماران دچار طاسی مو، دارای اجتناب بالاتر در روابط دلبستگی، آلکسی تایمیا/ ناگویی هیجانی بالا و حمایت اجتماعی ضعیف بودند. وی پیشنهاد میکند که هم دلبستگی اجتنابی و هم ناگویی هیجانی نشانگر نقایص در نظمجویی هیجانی است که میتواند با خودتنظیمی روانشناختی مختل مرتبط باشد که منجر به بیماریهای روانتنی از طریق مکانیسمهای غدد درونریز عصبی- روانی یا ایمنیسازی روانی- عصبی حتی در غیاب استرس شود.
یكی از نشانگان شناخته شده در زمینهی نارسایی هیجانی، ناگویی هیجانی است. ناگویی هیجانی عبارت است از آشفتگی در كنشهای عاطفی و شناختی، همراه با ناتوانی تبدیل انگیختگی عاطفی تجربهها به احساسات و تخیلهایی كه نماد و نشانهی هیجانها. از ویژگیهای ناگویی هیجانی میتوان به توصیف مداوم نشانههای جسمی به جای هیجانها، گفتار و افكار عینی وابسته به وقایع بیرونی، همچنین فقر و محدودیت زندگی تخیلی اشاره كرد (سیفنوس، 2000). افراد دچار ناگویی هیجانی در بازشناسی، آشكارسازی، پردازش و تنظیم هیجانها با دشواریهایی مواجهند. ناگویی هیجانی دركل به عنوان نقص در خود تنظیمگری هیجانی درنظر گرفته میشود (كریتلر، 2002).
نتایج بدست آمده از پژوهشهای مختلف (فورچن، ریچاردز، گریفیتس و همکاران، 2005؛ پیکاردی، مازوتی، گاتانو، کاتاروزا، بالیوا، ملچی، بیوندی و پاسکویینی، 2005؛ پیکاردی، پاسکویینی، گاتاروزا و همکاران، 2003؛ پیکاردی، پاسکویینی، گاتاروزا، گاتانو، بالیوا، ملچی، تیاگو، کامایونی، آبنی و بیوندی، 2003؛ پیکاردی، پاسکویینی، کاتاروزا، گاتانو، ملچی، بالیوا، کامایونی، تیاگو، آبنی و بیوندی، 2003؛ پیکاردی، پاسکویینی، کاتاروزا، گاتانو، بالیوا، ملچی، پاپی، کامایونی، تیاگو، گوبلو و بیوندی، 2003) بیانگر حضور آلکسی تایمیا در افراد مبتلا به اختلالهای پوستی بودهاست.
در پژوهشهای مختلف (تیلور[17]، 1984؛ به نقل از مارگالیت، بن هر، بریل، وانتین، 2014؛ فورچن، ریچاردز، گریفیتس و همکاران، 2002؛ پیکاردی، پاسکویینی، گاتاروزا و همکاران، 2003؛ ریچاردز، فورچن، گریفیتس و ماین، 2005) اشاره شده است افراد مبتلا به آلکسی تایمیا به این دلیل که مشکلات شناسایی احساسات، دشواری در توصیف احساسات فردی، فقر زندگی خیالی و اشتغال ذهنی بیش از حد با علائم فیزیکی و حوادث خارجی دارند، ممکن است تنظیم هیجانی ضعیفشان منجر به تاثیر تمایز نیافته و آسیب شناسی فیزیکی احتمالی شود.
در ادبیات پژوهشی، آلکسی تایمیا/ ناگویی هیجانی، به عنوان یک عامل خطر برای ظهور و بروز و نگهداری و حفظ پریشانی به نظر میرسد (کیولوویکا، آمریو و فول چری، 2014). هیجان و نظمجویی آن، یک مفهوم مرکزی در آسیب شناسی روانی و رواندرمانی است و بدکاری نظمجویی هیجان، یکی از هستههای اساسی اختلالهای مختلف روانشناختی و جسمانی میباشد. مطالعات نشان دادهاند که نظمجویی موفق هیجان با برون دادهای سلامت بالا همراه است (براکت و سالووی، 2004؛ جان و گروس، 2004). تنظیم هیجان بر فرآیندهای درونی و بیرونی پاسخدهی در برابر مهار و نظارت، ارزیابی و تعدیل تعاملات هیجانی به ویژه خصایص زودگذر آنها برای به تحقق رسیدن اهداف مبتنی است (تامسون،1994).
نظریههای کارکردی معاصر بر نقش مهمی که هیجان ها در پاسخدهی رفتاری، تصمیم گیری، ارتقاء حافظه برای رویدادهای مهم و تسهیل تعاملات بین فردی تاکید دارند. از سوی دیگر، تجارب هیجانی ممکن است آسیبزا نیز باشند. پاسخهای هیجانی نامناسب میتوانند باعث پدیداری اشکال مختلف آسیب شناسی روانی (کمپبل-سیلس و بارلو، 2007؛ لینهان[18]، 2007؛ به نقل از گروس و تامپسون، 2013)، مشکلات اجتماعی (شیور و میکولینسر[19]، 2007؛ رانیک، بارت و ساووی[20]، 2007؛ آیزنیرگ، هوفر و واگان[21]، 2007؛ به نقل از گروس و تامپسون، 2013) و حتی بیماریهای جسمانی شوند (ساپلوسکی[22]، 2007؛ به نقل از گروس و تامپسون، 2013). پژوهش ها نشان دادهاند شخصی که قادر به مدیریت پاسخهای هیجانیاش به حوادث روزمره نباشد، دورههای طولانی و سختی از اختلالهایی همچون افسردگی و اضطراب را تجربه میکند (منین[23]، هالووی[24]، فرسکو[25] و مور[26]، 2007؛ به نقل از آلدائو و نولی- هوکسما، 2010). بنابراین مسائل مهمی تحت تاثیر تنظیم موفق هیجان قرار دارد.
در پژوهشهای مختلف (تیلور[27]، 1984؛ به نقل از مارگالیت، بن هر، بریل، وانتین، 2014؛ فورچن، ریچاردز، گریفیتس و همکاران، 2002؛ پیکاردی، پاسکویینی، گاتاروزا و همکاران، 2003؛ ریچاردز، فورچن، گریفیتس و ماین، 2005) اشاره شده است افراد مبتلا به آلکسی تایمیا به این دلیل که مشکلات شناسایی احساسات، دشواری در توصیف احساسات فردی، فقر زندگی خیالی و اشتغال ذهنی بیش از حد با علائم فیزیکی و حوادث خارجی دارند، ممکن است تنظیم هیجانی ضعیفشان منجر به تاثیر تمایز نیافته و آسیب شناسی فیزیکی احتمالی شود.
پوست، از آغاز رشد اوایل کودکی نقش مهمی در تنظیم هیجانی بازی میکند. نشان داده شدهاست که تحریک لمسی کافی در دوران کودکی متشکل از نگهداری ایمن و تجارب آرامشبخش فراهم شده توسط مادر تغییرات هورمونی را تحریک میکند که در پاسخ به استرس مهماند (اسکر، 2003؛ به نقل از کیولوویکا، آمریو و فول چری، 2014). اختلال پوستی اولیه میتواند بوسیلهی استرس هیجانی تسریع یابد و تشدید شود (گاهی اوقات “اختلالات روانی- فیزیولوژیکی” نامیده میشوند). میزان تاثیر عوامل هیجانی در افراد بیمار متغیر است. تحقیقات در این زمینه معمولا با استفاده از اصطلاح “استرس به عنوان خلاصه ای برای رویدادهای منفی زندگی” صورت میگیرد اما همچنین میتواند به میزانی که این اختلال خود باعث ناراحتی و پریشانی ثانویه، اضطراب و افسردگی میشود نیز اشاره کند (تیلور، بیولی و ملیدونیس، 2006).
مطالعهی فرید، فریدمن، پارادیس[28] و همکاران (1995؛ به نقل از فورچن، ریچاردز و گریفیتس، 2005) نشان میدهد که به سادگی با شرایط تشخیص داده شده پیامدهای هیجانی قابل توجهی در بیماران ادامه پیدا میکنند. همچنین مطالعهی گوپتا، گوپتا و واتیل (1996؛ به نقل از فورچن، ریچاردز و گریفیتس، 2005) نشان داد که شروع پسوریازیس قبل از 40 سالگی- زمانی که شخصیت در حال ساخته شدن و پیریزی است- ممکن است به تنظیم هیجانی ضعیفتر همراه با اثرات همزمان بر توانایی بیماران در مقابله با استرس منجر شود.
قیمت :37500 تومان